شاید روزی اگر منابعی به دست آید که نشان دهد ایرانیان پیش از عصر هخامنشی نیازهای خود را چگونه از راه اخذ و اقتباس از تمدن های همسایه تأمین می کردند، فصل تازه ای در تاریخ آغازین ترجمه در ایران گشوده شود. ایرانیان عصر هخامنشی، با آموختن زبان ایلامی و به خدمت گرفتن ایلامیان باسواد و بهره مند از تخصص، آنچه میراث تمدنی ایلامیان متمدن بود، به تمدن نوپای خود منتقل و سپس آن میراث کهن را بومی و از آن خود کردند. بعد از آن هم به سرزمین های پهناور دیگر انتقال دادند. ایران در عصر اشغال مقدونیان با زبان یونانی سر و کار داشت و آشنایی با این زبان در لایه هایی از حکومت اجتناب ناپذیر بود. آشنایی با زبان یونانی تا مدت های مدید در عصر حکومت اشکانیان ادامه داشت. در عصر ساسانیان، که امپراتوری تازه ای در ایران شکل گرفت و به قدرت رسید، جنبش تازه ای را در دوره اقتدار آنان در عرصه ترجمه به خوبی می توان دید.
است که اشتیاق به جذب و اخذ و اقتباس را، آن هم بدون هیچ گونه بیم و هراسی، به خوبی نشان می دهد. این ها همه از جمله نکاتی است که گستره آن ها به ویژه با پژوهش های باستان شناسان، زبان شناسان تاریخی، تاریخ دانان و متخصصان قلمروهای وابسته به این ها، و با توجه به پدیده انتقال فرهنگی، گشوده خواهد شد. اگر متخصصان این حوزه ها به کمک نیایند، تاریخ ترجمه در دوران باستانی و کهن ایران همچنان در هاله ابهام باقی خواهد ماند.
در دوران ایران پس از اسلام، جنبش ترجمه به زبان عربی در عصر عباسیان اتفاق افتاد که در اینجا مورد بررسی قرار نمیگیرد، اما آن جنبش، که شماری از ایرانیان در آن دخیل بودند، شاهدهای فراوانی به سود این فرضیه دارد که تمدن نوپای مطمئن به نفس، نه فقط هیچ بیمی از ترجمه به خود راه نمی دهد، بلکه ترجمه مایه های لازم را برای شکل دادن به تمدن جدید در اختیار می گذارد. بر پایه چنین فرضیه ای، می توان چگونگی انتقال فرهنگ و تمدن را از راه ترجمه بهتر بررسی کرد، و نیز این نکته را که مترجمان چگونه به سان پلی میان تمدن ها و پیوندی میان فرهنگ ها عمل می کنند.
در عصر سامانیان، از دوره های رونق و رشد ترجمه به زبان فارسی دری، جنبشی فرهنگساز رخ داد. در این جنبش چند جنبه را آشکارا می توان دید: جستجوی هویت؛ ایجاد تمایز به منظور بازیافتن میراث ها و ارزش های کهن؛ نگاهداری از آن ها و جلوگیری از مضمحل شدن در روندی که پروای میراث ها و ارزش ها را نداشت. در این جنبش، ترجمه عاملی یاری رسان بود و از این رو تقویت آن به بخشی از سیاست فرهنگی دولت حاکم تبدیل شد و حاصل کار هم پدید آمدن شماری اثر است که از جمله شاهکارهای ادب و فرهنگ فارسی است.
به موازات سیاست ها و برنامه های حکومتی در زمینه ترجمه، جنبش دیگری، اما خودجوش و طبیعی، در لایه های پنهان جامعه شکل گرفت که از میان برداشتن خودکامگی، فساد، بی کفایتی، نابرابری، و برقراری استقلال، عدالت، حکومت قانون، ترویج و تقویت سواد آموزی، فرهنگ و بهداشت، و آمال دیگر ابتدایی و در عین حال انسانی، از هدف های اصلی آن به شمار می رفت. این جنبش را دگراندیشان پیشاهنگی به راه انداختند که ترجمه آثار را به گونه ای جدی تر، و با زبان و بیانی متفاوت، وجهه نظر قرار دادند. با جنبش آنان، که با انواع سرکوب، کیفر، مانع تراشی و سخت گیری روبه رو شد، زبان و بیانی شکل گرفت و تکوین یافت که زبان زنده و پویای کتبی امروز ما در عرصه ادبی و در برخی عرصه های دیگر، خلف صالح آن است.
عصر پیش از مادها و عصر مادها ترجمه در ایران از چه زمانی آغاز شده است؟ به این پرسش فقط بر پایه پیشینه های زبان نوشتاری می توان پاسخ گفت؛ از آن هنگام که خط در ایران زمین ابداع شده و به کار رفته است. اما به رغم این واقعیت انکارناپذیر، نمی توان راه را بر گمانه زنی درباره دوره هایی بست که خط هنوز در این سرزمین رواج نیافته بود. البته اگر پژوهش های متخصصان زبان های باستانی، باستان شناسان و تاریخ دانان، همراه با رویکرد به پرسش هایی که اکنون در برابر ماست به کمک بیاید، شاید بتوان پاسخ برخی پرسش ها را در این باره یافت.